زندگی نامه شهید علی راسخ
علی راسخ فرزند یوسف در تاریخ 1345 در تهران ، خیابان قلعه مرغی ،کوچه فرنودی متولد شد ، چون منزل پدرش مجاور مسجد سید الشهداء بود از طفولیتش در مسجد بزرگ شد و در زمان کوچکی در مسجد به فعالیت مشغول و تکبیر گوی مسجد محل خود بود و شعار الله اکبر را به گوش مردم میرسانید ، قرآن را در مسجد آموخت و در سن هفت سالگی به مدرسه یغما جندقی رفته و به تحصیل پرداخت تا ششم ابتدایی در این مدرسه مشغول بود که به پیام امام که از نجف می رسید ، گوش داده و با اعلامیه هایی که از طرف روحانیون به مسجدها می رسید کار خود را آغاز نموده و مشغول پخش اعلامیه و تبلیغ اسلام شد ، در تاریخ 12/8/57 که حکومت نظامی از طرف حکومت غاصب پهلوی آغاز شد او در سنگر مسجد مشغول پاس دادن بود و همیشه بدستور امام در خیابانها در سنگر اسلام فعالانه کوشش میکرد .
وقتی امام دستور ارتش بیست میلیونی را داد علی هم در مسجد در بسیج نام نویسی نمود و با اینکه سنش کم بود با شناسنامه برادر بزرگش نام نویسی کرد . شهید راسخ اعلامیه هایی که منافقین در شب بر علیه حکومت اسلامی به خانه های مردم می ریختند را جمع آوری و به جای آن اعلامیه امام و روحانیون را به داخل خانه ها می انداخت. بعد از اتمام سوم راهنمایی در دبیرستان بزرگمهر واقع در عباسی مشغول تحصیل شد، هم درس می خواند و هم تبلیغات اسلامی و اعلامیه پخش می کرد .
چون جنگ شروع شد ،آموزش نظامی را در بسیج سپاه پاسداران دید و در تعطیلات تابستان در جبهه سرپل ذهاب مشغول جنگیدن با کافران بعثی شد و بعد به علت باز شدن مدارس به تهران آمد و بعد از دیدار با خانواده دوباره در بسیج منطقه 4 نام نویسی کرد و در تاریخ 17/12/60 به پادگان دو کوهه اعزام شد و در حمله فتح المبین با رمز یا زهرا (س) شرکت نمود ، بعد از آن حمله پنج روز برای دیدار پدر و مادرش عازم تهران شد که در این پنج روز در بهشت زهرا (س) و یا در قم با آقای منتظری و یا در شاه عبدالعظیم حسنی (ع) و یا خانه دوستان هم رزمش جمع می شدند.
بعد از هفت روز با همه خدا حافظی کرده و با رضایت پدر و مادر رهسپار جنگ شد . آن روز پدر و برادرش با خوشحالی وی را تا راه آهن بدرقه کردند و پدرش سفارش کرده بود که علی جان حداقل تا ده عراقی را نکشتی، خودت را به کشتن مده ، پدر خودش هم می خواست به جبهه برود اما علی گفت پدر شما در پشت جبهه با منافقان بجنگید و ما این کافران از خدا بی خبر را در خاکمان دفن می کنیم.
شهید راسخ برای دفاع از میهن اسلامیش درعملیات بیت المقدس با رمز یا علی بن ابیطالب (ع) شرکت نمود . به نقل دوستان هم رزمش او در جبهه خیلی فداکاری کرد و چند از دوستان خود را از مرگ نجات داد واو در یک دستش اسلحه و در دیگری فلاکس آب داشت و مانند حضرت ابوالفضل (ع) که مشک آب در دستش بود ، به هم رزمان خود آب می رسانید .در موقع پیشروی دوستش شهید می شود و علی جای دوستش را می گیرد که بعد از مدتی وی هم شربت شهادت را می نوشد.
علی همواره تکیه کلامش امام بود و هیچوقت از اینکه در جبهه سخت می گذشت گلایه نمی کرد.
از خداوند سبحان بخواهیم که ما را در پیروی از راه پاکشان توفیق بخشد.